• وبلاگ : ارباب عشــق
  • يادداشت : حال
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    انجمن علمي ادبي گروه ادبيات با چهاردهمين نشست شعر خواني و نقد شعر با

    حضور دکتر سنگري بروز است[گل]

    "براي مشاهده مطالب، به قسمت انجمن ادبي گروه ادبيات و اشعار دانشجويان

    مراجعه کنيد"

    سلام دوست عزيز مرسي از اينکه مرافقت ما رو يادآوري کردي...باز هم منتظر کامنت هاي جالب انگيزت هستم!

    مانا باشي

    سلام. از حضورت ممنونم و از آشناييت خوشحال شدم. شما هم لينک مي شويد.
    انفجار نور و رنگ
    چقدر به اين اتفاق احتياج دارم.
    بايد زيبا باشه و به ياد موندني.
    خوب نوشتي رفيق.
    هر چه به پايانش نزديک تر ميشد بهتر و روانتر مي شد.


    سلام من قبلا شعر ميگفتم مخصوصا زماني که مادربزرگم فوت کرد تحت تاثير اون بودمو براش شعر ميگفتم يا واسه ي گريه هاي مادرم ولي الان ديگه نميگم
    سلام
    خوندم.. خوشم اومد!
    پاسخ

    ممنون.

    خواندم . جالب بود . چرا اين همه عجله در نوشته ات جاري بود . ؟
    پاسخ

    نمي دونم. بايد يه نگا بش بندازم . شايد به خاطر اين بود که خستگي بهم فشار آورده بود . آخه ساعت 2 شب نوشتمش


    سلام

    موسيقي:تو ترکم

    فيلم:نميبينم

    تو چيکار ميکني پس راستي چرا گفتي مطالبم تکراريه جايي ديديشون؟

    پاسخ

    نه . تو اين سبک ديده بودم . جديد بود . ولي سبک کار قديمي بود . مثلا:
    فقر ، شب را ” بي غذا ” سر کردن نيست .. فقر ، روز را ” بي انديشه” سر کردن است
    فقر ، همان گرد و خاکي است که بر کتابهاي فروش نرفتهء يک کتابفروشي مي نشيند …… فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ که روزنامه هاي برگشتي را خرد ميکند …… فقر ، کتيبهء سه هزار ساله اي است که روي آن يادگاري نوشته اند ….. فقر ، پوست موزي است که از پنجره يک اتومبيل به خيابان انداخته ميشود